پاک شدن شاید دردناک باشد. شما را گمراه نمی کنم - بیابان سفری به پارک تفریحی نیست. درد، درد است و گاهی ضربه ای جانانه به ما وارد می کند. شاید خدا در خواب ها و رویاها خواندگی شما را به شما نشان داده است. شاید در مورد برنامه هایی که برای شما در نظر دارد، با شما حرف زده است. اگرچه به نظر می رسد در بیابان هر چه بیشتر خداوند را می جویید و از کلام او اطاعت می کنید، بیشتر از رویایی که در دل شما گذاشته دور می شوید. یوسف را در نظر داشته باشید: خدا به او رویای رهبری داد و حتا نسبت به برادران و خانواده اش، به او اقتدار بخشید. بعد چه شد؟ کسانی که قرار بود از او مراقبت کنند -همان برادران بزرگتر- کمی بعدتر در سرزمینی بیگانه او را به بردگی فروختند. آیا می توانید شوک، یأس و درد او را تصور کنید؟  مطمئن بود که خدا به شکلی معجزه آسا دخالت کرده و او را آزاد ًاو تقریبا تبدیل به یأس شد؛ چون بردگی او چند ماه یا چند ً می کند. اما این امید نهایتا سال طول نکشید بلکه بیش از ده سال ادامه پیدا کرد. این، زمانی طولانی است! یوسف در تمام این دوران می دانست کسانی که باعث این مصیبت شده اند، یعنی برادرانش در آزادی از ثروت پدر خود لذت می برند. یوسف چه کرد؟ عکس العمل او در دوره بیابان چه بود؟ او ایمان خود را حفظ کرد، خدمت کرد و وعده  خدا را به یاد داشت. او وفادار، حکیم و ساعی بود و در نتیجه همه این ویژگی ها کامیابی مبارکی را چشید.


(انجیل متی 2: 12-1 )
چون عیسی در دوران هیرودیسِ پادشاه، در بِیت‌لِحِمِ یهودیه به دنیا آمد، هان چند مُغ از مشرق‌زمین به اورشلیم آمدند و پرسیدند: «کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا ستارۀ او را در مشرق دیده‌ایم و برای پرستش او آمده‌ایم.» چون این خبر به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید، او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند. پس او همۀ سران کاهنان و علمای دینِ قوم را فرا خواند و از آنها پرسید: «مسیح کجا باید زاده شود؟» پاسخ دادند: «در بِیت‌لِحِمِ یهودیه، زیرا نبی در این باره چنین نوشته است: «”ای بِیت‌لِحِم که در سرزمین یهودایی، تو در میان فرمانروایان یهودا به هیچ روی کمترین نیستی، زیرا از تو فرمانروایی ظهور خواهد کرد که قوم من، اسرائیل، را شبانی خواهد نمود. » پس هیرودیس مُغان را در نهان نزد خود فرا خواند و زمانِ دقیقِ ظهور ستاره را از ایشان جویا شد. سپس آنان را به بِیت‌لِحِم روانه کرده، بدیشان گفت: «بروید و دربارۀ آن کودک به‌دقّت تحقیق کنید. چون او را یافتید، مرا آگاه سازید تا من نیز آمده، سَجده‌اش کنم.» ایشان پس از شنیدن سخنان پادشاه، روانه شدند. و هان ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند، پیشاپیش آنها می‌رفت تا سرانجام بر فراز مکانی که کودک بود، بازایستاد. ایشان با دیدن ستاره بی‌نهایت شاد شدند. چون به خانه درآمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند، روی بر زمین نهاده، آن کودک را پرستش نمودند. سپس صندوقچه‌های خود را گشودند و هدیه‌هایی از طلا و کُندُر و مُر به وی پیشکش کردند. و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند.

 

انجیل متی داستان ویژه ای را در باره مجوسیانی که از شرق به اورشلیم آمده بودند را بازگو می کند. این اتفاق چند ماه و یا احتمالا حتی بیش از یک سال که از تولد عیسی می گذشت، رخ داده بود.

یکم .  حکیمان (مجوسیان) ویژه
این حکیمان ستاره شناس و احتمالا از اهالی بابل و یا مردانی ایرانی بودند. ما می دانیم که دانیال نبی در زمان تبعید، هم در بابل و هم در ایران، سرپرست و رهبر حکیمان دربار پادشاهی ایران بود.

'«   پس پادشاه مقامی بلند به دانیال عطا فرمود و هدایای بزرگِ بسیار به او بخشید و او را به حکمرانی بر سراسر ولایت بابِل         برگماشت و او را رئیسِ رئیسان بر همۀ حکیمان بابِل ساخت. – دانیال 2: 48 »

احتمالاً آنان با پیشگوئی عهد عتیق در مورد آمدن ماشیح (مسیح موعود) آشنایی داشتند. شاید از نبوت بلعام که، ستاره‌ای از یعقوب طلوع خواهد کرد، مطلع بودند. 

«   او را می‌بینم، اما نه اکنون؛ بر او می‌نگرم، اما نه نزدیک. ستاره‌ای از یعقوب ظهور خواهد کرد، و عصایی از اسرائیل بر           خواهد خاست؛ او شقیقۀ موآب را خرد خواهد کرد، و پسران شِیث را جملگی سرنگون خواهد نمود. – اعداد 24: 17 »  

و آن را با پیشگوئی هفتاد هفته که از اولین آمدن مسیح خبر می‌داد ربط دادند.

«   هفتاد هفته برای قوم تو و برای شهر مقدست مقرر گشته است تا به نافرمانی خاتمه داده شود و گناه پایان پذیرد و تقصیر           کفاره گردد و پارساییِ جاودانی آورده شود و رؤیا و نبوّت مُهر گردد و قُدس‌الاقداس مسح شود. پس بدان و بفهم که از صدور  فرمان جهت مرمّت و بازسازی اورشلیم تا آمدن مسیحِ رهبر، هفت هفته و شصت و دو هفته خواهد بود. و اورشلیم با میدان و      خَندقش در زمانهای تنگی مرمّت و بازسازی خواهد شد. – دانیال 9: 25-24 »

آنها وقتی ستاره ای جدید در آسمان دیدند، سفرطولانی خود را به اسرائیل برای ادای احترام و پرستش پادشاه جدید آغاز کردند. این حکیمان نیز نمونه ای برای ما هستند. همانطور که خداوند خود را به آنان مکاشفه کرد، آنان نیز به این کار خدا واکنش نشان دادند و در جهت آن اقدام نمودند. این اتفاق همچنین گواهی میدهد که خداوند نه تنها بر قوم اسرائیل، بلکه چشم و نظر بر همه مردمان روی زمین دارد. 

دوم . ستاره ویژه
خدا در بدو تولد عیسی یک ستاره ویژه در آسمان قرار داد. این یک پدیده شگفت انگیز بود که نه تنها تولد را اعلام می کرد، بلکه می توانست راه را به همان خانه ای در بیت لحم که یوسف و مریم پس از تولد عیسی در آن زندگی می کردند را نشان دهد.

سوم . بی تفاوتی بی ایمانان
هنگامی که هیرودیس پادشاه شنید که کودکی متولد شده است و پادشاه یهودیان خواهد شد، مضطرب گشت. تمام اورشلیم نیز با او مضطرب گشتند، زیرا در اورشلیم هیچ شاهزاده ای بدنیا نیامده بود، پس چنین کودکی تهدیدی جدی برای سلطنت پرآشوب او محسوب می گردید. حکیمان (مجوسیان) بیش از هزار کیلومتر راه را طی کرده بودند و دقیقا میدانستند که مسیح در کجا بدنیا خواهد آمد، در حالیکه که کاتبان یهودی حاضر به پذیرش زحمت یک مسافرت 8 کیلومتری به شهر بیت لحم نبودند. در این گزارش، به شادی عظیم و بی نهایتی که مجوسیان هنگام دیدن ستاره یافتند، اشاره شده است. این غیر یهودیان با جد و جهد در جستجوی مسیح بودند، اما هیرودیس نقشه قتل او را در سر می‌پرورانید، کاهنان و کاتبان همچنان بی تفاوت بودند و مردم اورشلیم اضطراب داشتند. این رفتارها پیشاپیش بیانگر نحوه رفتار مردم در آینده در خصوص پذیرفتن یا انکار مسیح بود.
وضعیت بسیاری از مردمان امروز هم چنین است که حتی هیچ کوششی برای جستجوی حقیقت خدا و یا تحقیق درباره صحت کتاب مقدس نمی کنند. قلب ایشان پراز کفر است و عیسی مسیح را نمی شناسند و نمی یابند.


چهارم . هدایای نبوتی
سرانجام حکیمان خانه ای را در بیت لحم که عیسی در آنجا بود پیدا کردند و به او هدایای گرانبهایی چون طلا، کندر و مّر پیشکش کردند. اگرچه آنها احتمالا نمی دانستند، این هدایا نمادی هستند که عیسی چه کسی بوده است. 
در گنج‌‌هائی که آنها آورده بودند، معانی فراوانی نهفته بود. طلا نماد الوهیت و جلال است که از درخشندگی کمال شخص الهی او سخن می‌گوید. کندر، ماده خوشبوئی است که بیانگر رایحه زندگی سراسر کمال و بیگناهی می‌باشد. مّر گیاه تلخی است که از رنج‌هایی که مسیح با تحمل گناهان جهان خواهد کشید صحبت می‌کند. بنابراین اگر عیسی واقعا پادشاه آسمانی است که برای آمرزش گناهان و نجات ما جان خود را فدا کرد، پس تنها او لایق و سزاوار عمیق ترین پرستش و عبادت ما است.

 پنجم . نفرت شیطانی
هیرودیس پادشاه نشانه ای است از اینکه؛ خیلی از مردمان دنیا نیز از آمدن عیسی خوشحال نیستند. برای برخی از مردم، عیسی یک تهدید جدی محسوب می شود. 
تهدید مرگ از همان اوان کودکی بر سر خداوند ما وجود داشت. به روشنی پیداست که او به دنیا آمد تا بمیرد، اما این واقعه می بایست در زمان موعود خود روی دهد. هیرودیس پادشاه با دقت از زمان ظهور ستاره سوال کرد و بر اساس آن اطلاعات، وی دستور داد که پسران تا دوسال را به قتل برسانند، اما فرشته خداوند در خواب به یوسف هشدار داد که با خانواده خود به مصر فرار کند.
امروز هم افرادی هستند که از عیسی مسیح متنفر هستند، زیرا او یک تهدید برای ایشان است. آنها نمی خواهند گناهان خود را اعتراف کنند و تسلیم خدا شوند. آنها می خواهند خدای خود باشند. اما خدا هر زانویی را، از جمله افراد سرکش و متکبر را در برابر عیسی مسیح خم خواهد کرد. پس:

«   همان طرز فکر را داشته باشید که مسیحْ عیسی داشت: او که همذات با خدا بود، از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست،         بلکه خود را خالی کرد و ذات غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد. و چون در سیمای بشری یافت شد خود را خوار ساخت و      تا به مرگ، حتی مرگ بر صلیب مطیع گردید. پس خدا نیز او را به‌غایت سرافراز کرد و نامی برتر از همۀ نامها بدو بخشید، تا      به نام عیسی هر زانویی خم شود، در آسمان، بر زمین و در زیر زمین، و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیحْ ’خداوند‘ است،       برای جلال خدای پدر. – رساله به فیلیپیان 2: 11-5 »



مزمور 139 یکی از زیباترین مزامیری است که درباره رابطه خدا با ما، سروده شده است. او مرا می شناسد. گاهی پذیرش این امر برای ما مشکل است که خدا پشتیبان و مدد کننده ما است.
1--      خدا مرا کاملا می شناسد.  (مزمور 139 : 6-1 )
ای خداوند مرا آزموده وشناخته ای. تو نشستن و برخاستن مرا میدانی و فکرهای مرا از دور فهمیده ای. راه و خوابگاه مرا تفتیش کرده ای و همه طریق های مرا دانسته ای. زیرا که سخنی بر زبان من نیست، جز اینکه توای خداوند آن را تمام دانسته ای. از عقب و از پیش مرا احاطه کرده ای و دست خویش را بر من نهاده ای. اینگونه معرفت برایم زیاده عجیب است. و بلند است که بدان نمی توانم رسید.  
خدا مرا درک می کند. او همه چیز را درباره من میداند. او اعمال مرا میداند، افکارم و کلماتی را که بر زبان می آورم، همه را میداند، حتی قبل از آنکه آنها را بیان کنم. خدا دانای مطلق است. او در همه جا حضور دارد و تا اعماق قلب مرا می بیند. او بهتر از هرکسی مرا می شناسد و حتی مرا از خودم نیز بهتر می شناسد. این اندیشه اگرچه ترسناک است، اما بسیار تسلی دهنده.
نتیجه: اگرچه محدودیتهای فراوانی برای شناخت کامل خدا دارم، اما می توانم و فرزند خدا باشم و فرزند خدا بمانم. اگر خدا مرا می شناسد، پس او همه احتیاجات مرا هم می شناسد، بنابراین به او اعتماد کامل دارم.
               
2 –    هرجا که باشم، خدا درآنجا حضور دارد. ( مزمور 139 : 12-7 ) 
از روح تو کجا بروم؟ از حضور تو کجا بگریزم؟   اگر به آسمان فرا روم، تو آنجایی، و اگر در هاویه بستر بگسترم، تو آنجا نیزهستی!  اگر بر بالهای سحر پرواز کنم، و در دوردست‌ترین کرانهای دریا قرار گزینم،    حتی آنجا نیز دست تو مرا راهنما خواهد بود، و دست راستت مرا خواهد گرفت. اگر گویم: «بی‌گمان تاریکی مرا پنهان خواهد کرد، و نورِ گرداگردم به شب بدل خواهد شد، اما حتی تاریکی نیز نزد تو تاریک نیست، بلکه شب همچون روزْ روشن است؛ چراکه تاریکی و روشنایی نزد تو یکسان است. 
دانش فراگیر و چشمان نافذ خدا که بر من ناظر است، راه گریزی برای من باقی نمی گذارد. یونس سعی کرد که از دست خدا بگریزد اما این مزمور یادآور می شود که کسی نمی تواند از دست خدا بگریزد. هیچ جایی نیست که خدا در آنجا حضور نداشته باشد. خدا در همه جا حاضر است. حتی اگر به آسمانها صعود کنم، پس خدا نیز در آنجا حضور دارد. اگر به قعر زمین فرو روم، خدا نیز در آنجا حاضر است. به شرق و غرب نیز خدا حاضر است. در تاریکی شب و روشنائی روز، برای خدا فرقی ندارد، او مرا می شناسد و مرا محافظت می کند.
نتیجه:  در سختی ها و آزمون ها، خدا در کنار ماست. او پیش از ما در آزمایش ها منتظر ماست. زمانی که زندگی سخت و تیره و             تار است، خدا راه را می شناسد، زیرا که تاریکی نزد او مثل روز روشن است. 
   
3 –     خدا مرا طرح و خلق کرده است. (مزمور 139 : 18-13 ) 
خدا مرا می شناسد، زیرا که او خود مرا طرح و خلق کرده است. من ایده و خواسته خدا بودم و او مرا در رحم مادرم شکل داد و ساخت. من کسی هستم که در دفتر او ثبت شده بودم. نقشه ها و افکار خدا در مورد، چندان بسیارند  که غیر قابل شمارش. خدا در همه موارد زندگی برای من فکر کرده است و هیچ چیزی را به شانس و اتفاقات موکول نکرده است. من همان هستم که او مرا طراحی کرده است. راجع به همه نگرانی های من، او فکر کرده است و تدبیری اندیشیده است.
نتیجه: ما باید به وجود این خدای خارق العاده افتخار کنیم که چنان در زندگی مان با ما مشارکت می کند و از همان ابتدای تولد، نقشه و هدفی را برای هریک از ما طرح کرده است. از هیچ چیز نیاید ترسی به خود راه دهیم، زیرا در دستان او قرار داریم. لازم نیست نگران چیزی باشیم. او همه نیازهای ما را میداند.

4 –   خدا قاضی و داور زندگی من است. (مزمور 139 : 24-19 )
یقینا ای خدا شریران را خواهی کشت. پس ای مردمان خون ریز از من دور شوید. زیرا سخنان مکرآمیز درباره تو میگویند و دشمنانت نام تو رابه باطل میبرند. ای خداوند آیا نفرت نمی دارم از آنانی که تو را نفرت میدارند، و آیامخالفان تو را مکروه نمی شمارم؟ ایشان را به نفرت تام نفرت میدارم. ایشان را دشمنان خویشتن میشمارم. ای خدا مرا تفتیش کن و دل مرا بشناس. مرابیازما و فکرهای مرا بدان،  و ببین که آیا در من راه فساد است! و مرا به طریق جاودانی هدایت فرما.
داوود این مزمور را با یک دعا به پایان می رساند. او در زندگی بارها مورد حمله دشمنان قرار گرفت و به او بدی و آسیب های فراوانی رساندند.  او دعا میکند که خدا انتقام این بدی ها را بگیرد. داوود آگاهی کاملی از گناهانش ندارد، اما میداند که خدا او را بهتر از خود او می شناسد. بنابراین از خدا میخواهد او را بر خطایا وگناهانش واقف گرداند تا  بتواند از راه هایی که مورد نظر خدا نیست بازگشت کند و از راههای گناه آلود توبه کند.
نتیجه:  آیا این شجاعت را داریم که از خداوند بخواهیم که گناهانمان را به ما نشان دهد؟ یا اینکه آنها را مخفی میداریم و از اعتراف و توبه از گناهان آشکار شده هم سر باز می زنیم؟


«من از خدا می‌ترسم.» (پیدایش ۴۲: ۱۸)

     این کلام یوسف است به برادرانش وقتی که ایشان را با مایحتاج ضروری به سمت خانه و پدر نیازمندشان روانه ساخت. شایسته است تا ما مسیحیان نیز همین سخن را -هر وقت که وسوسه شدیم  تا رفتاری خلاف رفتار یک مسیحی داشته باشیم- با خود تکرار کنیم. ترس واقعی از خداوند زنده، ترس از مجازات نبوده بلکه از مَحبت ریشه گرفته و با مشارکت با او تقویت می‌شود. ترس از افتادن به آتش جهنم و یا ترس از ن و منکر نیست. این ترس حتی هراس از قدرت عظیم خداوند نبوده بلکه ترس از این است که مبادا دل او را محزون سازیم.
 چنین ترسی با تأثیر روح‌القدس در دل ایماندار ایجاد شده و بزرگترین مانع و بازدارنده از ارتکاب به گناه است. اگر از آن هراس داشته باشم که مبادا باعث بی‌حرمتی  به خداوند و نجات دهنده خود شوم، بدون شک تلاشم این خواهد بود تا او را خوشنود سازم. اگر او را دوست داشته باشم از بی‌احترامی به او واهمه خواهم داشت. این نوع ترس ما را محتاط و مراقب ساخته و اغلب اوقات ما را به دعا کردن وامی‌دارد. به علاوه باعث می‌شود تا دست به سنجیدن خویش و نیات درونی خود بزنیم. این ترس باعث می‌شود تا رفتار خود را با کلام خداوند مورد مقایسه قرار دهیم؛ ما را از ریاکاری، فرض غلط درباره خود، لاابلای بودن و ناراستی حفظ می‌کند. کسی که از خداوند می‌ترسد: «به م شریران گام برنمی‌دارد. به راه گناهکاران وارد نمی‌شود. در مجلس استهزاء کنندگان نمی‌نشیند. بلکه رغبت او در شریعت خداوند است و شب و روز در شریعت او تأمل می‌کند.» (مزمور ۱: ۱-۲)
     آیا ترس از خداوند امروز رفتار ما را مورد تأثیر خود قرار داده است؟ آیا با رفتار خود و بویژه در برخورد با مسلمانان گویی به آن‌ها گفته‌ایم که: «من از خدا می‌ترسم.» آیا با مشاهده کنش دیگران و ریاکاری و عدم ثباتشان می‌توانیم بگوئیم: شما را ترسی از خدای زنده نیست امّا من اینگونه رفتار نخواهم کرد چونکه من از خدا می‌ترسم. امثال 1: 7 
ترس یهوه آغاز علم است. لیکن جاهلان حکمت و ادب را خوار میشمارند.    (امثال 1: 7 )

و ما می‌دانيم كه خدا همه چيزها را برای خيريت كسانی به کار می‌برد كه او را دوست دارند و فرا خوانده شده‌اند تا خواست او را انجام دهند.  (رساله به رومیان 8: 28 )

گناه همیشه سختی را بدنبال می‌آورد؛ ریشه همهٔ ناراحتی‌ها و مشکلات در جدایی از خداوند زنده و حقیقی است. به طور کلی می‌توان گفت که علت بروز سختی در نافرمانی از خداوند است و یا گاهی فرستاده می‌شود تا مانع از بروز شرارتی بزرگ‌تر شود. البته گاهی نیز علت بروزش نیکویی است؛ زیرا ایمانداران بعضی مواقع به خاطر پارسایی‌شان مورد جفا قرار می‌گیرند. در هرصورت علت بروز سختی این است که ما ایمانداران به مسیح را اصلاح کرده، بهبود بخشیده و به خداوند نزدیکتر سازد. 
فراموش نکنیم هر مشکلی که در زندگی خود با آن مواجهیم -هرچه که می‌خواهد باشد- اگر به خداوند تعلق داشته باشیم، او با ماست و هدفی پرفیض را دنبال می‌کند. وی دوره زمانی آن را دقیقاً مشخص کرده و اجازه نمی‌دهد تا بیش از مدتی که صلاح می‌داند ادامه پیدا کند.  خداوند از سختی‌ها در جهت مقدس ساختن ما مسیحیان استفاده کرده تا درنهایت باعث خیریت ما شوند. زمانی هم که هدف پرمهر او از آن آزمون بخصوص به انجام رسید آنگاه وی ما را از آن رهایی می‌دهد. به یاد داشته باشید که در هر سختی و مشکلی خداوند در کنار شماست . به علاوه او با شماست تا دعایتان را شنیده، به شما قوت داده، راهنمایی‌تان کرده و سرانجام پیروزمندانه از کورهٔ آزمایش بیرون آورد. فیض خداوند ما عیسی مسیح کافی است . همچنین حضورش قطعی و خلاصی از سختی -در زمان و از راهی که او معین داشته- تضمین شده است. در نتیجه: «قوی باشید  او دل شما را تقویت خواهد داد، ای کسانی که برای خداوند انتظار می‌کشید.                  

خدا فرموده است:
تو را هرگز وا نخواهم گذاشت،
و هرگز ترک نخواهم کرد.
پس با اطمینان می‌گوییم:
«خداوند یاور من است، پس نخواهم ترسید.
انسان به من چه تواند کرد؟»                                                                                           (رساله به عبرانیان 13: 6-5)


آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود: «تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. – انجیل متی 28: 18

«خدای تو سلطنت می‌نماید.» (اشعیاء  52: 7 )

     خداوند ما عیسی مسیح بر تمامی کسانی که بر روی زمین هستند اقتدار دارد؛ وی بر تخت سلطنت تکیه زده و همهٔ چیزها را اداره می‌کند. هیچ قدرتی مانع انجام اراده او نخواهد شد. آنچه که منظور نظر اوست به اجرا درخواهد آمد و هیچ چیزی به شانس و اتفاق واگذارده نشده است. دست او در هر واقعه‌ای در کار است. مسیح خداوند بر این دنیا با قدرت خویش حکومت می‌کند. او در کلیسا با کلام خود سلطنت می‌کند و در دلهای ایماندارانش با روح خود. پادشاهی مسیح بدین منظور است تا دشمنان مسیحیان را مغلوب ساخته و یا آن‌ها را به ایمان فراخواند و همچنین تا سعادت شما مسیحیان و جلال خویش را تضمین نماید.
 
بگذارید تا این حقیقت ذهن نگران شما را در هر حال و همیشه تسلی بخشد که: «خدای تو سلطنت می‌نماید.» او بر فراز امواج خروشان زندگی و سیلاب حوادث نشسته و همیشه پادشاه باقی می‌ماند. وی شایسته تمامی حرمت هاست. وی موضوع اصلی ترس آمیخته با احترام، ایمان و مَحبت شماست. او را نشسته بر تخت سلطنت در نظر داشته و از این موضوع شادمان باشید زیرا این به معنی امنیت، شادی و احترام شماست.

        آیا شیطان به تو آزار می‌رساند؟ آیا وقایع روزگار بر وفق مرادت نیست؟ از این نکته تسلی خاطر بگیر که:  «خدای تو سلطنت می‌نماید.» او هر موجود زنده و هر رخداد هرچند کوچکی را هدایت و کنترل می‌کند.

 ای خدای پر فیض! بگذار تا همیشه با این ایمان زندگی کنم که قدرت و سلطنت در دستهای توست، که اراده تو به جای آورده خواهد شد و تمامی آنچه را که اراده نموده‌ای به انجام خواهد رسید. ای خدای من در من سلطنت کن!


انجیل لوقا فصل 15
شما می‌گویم، به همین‌سان، برای توبۀ یک گناهکار، در حضور فرشتگان خدا جشن و سرور بر پا می‌شود.

(انجیل لوقا 15: 10)

در انجیل لوقا فصل 15 ، عیسی مسیح سه مثل را بیان می دارد تا توضیح دهد که چرا او با افراد گناهکار معاشرت می کند؛ قلب خدا بدنبال گمشدگان است. 
یکم . مثل گوسفند گمشده، (آیات 7-1 )

و امّا خَراجگیران و گناهکاران جملگی نزد عیسی گرد ‌می‌آمدند تا سخنانش را بشنوند. امّا فَریسیان و علمای دین همهمه‌کنان می‌گفتند: «این مردْ گناهکاران را می‌پذیرد و با آنان همسفره می‌شود.» پس عیسی این مَثَل را برایشان آورد: «کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، آن نود و نه را در صحرا نگذارد و در پی آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟ و چون گوسفند گمشده را یافت، آن را با شادی بر دوش می‌نهد و به خانه آمده، دوستان و همسایگان را فرا می‌خواند و می‌گوید: ”با من شادی کنید، زیرا گوسفند گمشدۀ خود را بازیافتم. به شما می‌گویم، به همین‌سان برای یک گناهکار که توبه می‌کند، جشن و سرور عظیمتری در آسمان بر پا می‌شود تا برای نود و نه پارسا که نیاز به توبه ندارند.


در اینجا خداوند عیسی در نماد شبان معرفی می‌شود که صاحب 100 گوسفند است، وقتی که متوجه شد یکی از گوسفندان گم شده است، آن نود و نه را در صحرا گذاشته  و به دنبال آن رفته تا آن را بیابد. شبان که گوسفند خود را یافت آن را بر دوش خود گذارده به خانه بازمیگردد. گوسفند گمشده نمونه‌ای است از گناهکارانی که به گناه خود اعتراف می‌کنند. شبان دوستان و همسایگان را طلبید تا با او برای نجات گوسفند گمشده‌اش شادی کنند. این موضوع حاکی از شادی نجات دهنده به خاطر توبه یک گناهکار است. 
درسی که این حکایت به ما می‌آموزد بسیار پر واضح است: خوشی در آسمان رخ می‌نماید به سبب توبه یک گناهکار، اما برای آن نود و نه گناهکاری که به وضعیت تباه شده خود پی نبرده‌اند شادی رخ نمی‌دهد.

دوم . مثل سکه گمشده، ( آیات 10-8 )

و یا کدام زن است که ده سکۀ نقره داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، چراغی برنیفروزد و خانه را نروبد و تا آن را نیافته، از جُستن بایستد؟ و چون آن را یافت، دوستان و همسایگان را فرا می‌خواند و می‌گوید: ”با من شادی کنید، زیرا سکۀ گمشدۀ خود را بازیافتم. به شما می‌گویم، به همین‌سان، برای توبۀ یک گناهکار، در حضور فرشتگان خدا جشن و سرور بر پا می‌شود. 


حکایت سکه گمشده، هم در مورد ایماندارانی صدق می‌کند که راه را گم کرده اند، و هم در مورد بی ایمانانی که هنوز راه را نیافته‌اند 
این دو حکایت آموزش می‌دهد که خدا پدر مهربانی است که در جستجوی گمشدگان می‌باشد. هیچ مذهب دیگری در جهان در مورد خدایی که در جستجوی انسانها است، تعلیم نمی‌دهد. خدا پسر خود مسیح را به زمین فرستاد تا ما را بجوید و نجات بخشد.
«   زیرا پسر انسان آمده تا گمشده را بجوید و نجات بخشد. – انجیل لوقا 19: 10 » 
این زن همچنین اطرافیان خود را دعوت می کند تا با او شادی کنند. باز هم  از این مثل درمی یابیم که خدا، خدایی است که دل برای جستجوی انسان گمشده دارد. 

سوم . مثل پسر گمشده، ( آیات 24-11 )

سپس ادامه داد و فرمود: «مردی را دو پسر بود. روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ”ای پدر، سهمی را که از دارایی تو به من خواهد رسید، اکنون به من بده. پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد. پس از چندی، پسر کوچکتر آنچه داشت گرد آورد و راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش را در آنجا به عیاشی بر ‌باد داد. چون هر چه داشت خرج کرد، قحطی شدید در آن دیار آمد و او سخت به تنگدستی افتاد. از این رو، خدمتگزاریِ یکی از مردمان آن سامان را پیشه کرد، و او وی را به خوکبانی در مزرعۀ خویش گماشت. پسر آرزو داشت شکم خود را با خوراک خوکها سیر کند، امّا هیچ‌کس به او چیزی نمی‌داد. سرانجام به خود آمد و گفت: ”ای بسا کارگران پدرم خوراک اضافی نیز دارند و من اینجا از فرط گرسنگی تلف می‌شوم. پس برمی‌خیزم و نزد پدر می‌روم و می‌گویم: ’پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن.‘ «پس برخاست و راهی خانۀ پدر شد. امّا هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان به سویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسه‌اش کرد. پسر گفت: ”پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. امّا پدر به خدمتکارانش گفت: ”بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش به پاهایش کنید. گوسالۀ پرواری آورده، سر ببرید تا بخوریم و جشن بگیریم. زیرا این پسر من مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد! پس به جشن و سرور پرداختند.

سپس عیسی مثل سومی آورد در مورد پسر کوچکتر خانواده که سهم ارث خود را گرفت و آن را در دیار دور دست، صرف عیاشی ناهنجار نمود. پسر با خود اندیشید: «حالا دیگر آزاد خواهم بود و هر چه دلم بخواهد، خواهم کرد. دیگر لازم نیست که از پدرم اطاعت کنم. » 
در اینجا گناه بنیادین انسان را علیه خدا مشاهده می‌کنیم، گناه نا اطاعتی و طغیان. انسان دوست دارد آنچه را که دلش می‌خواهد، انجام دهد؛ به همین دلیل، به خدا پشت می‌کند، وی به مُلکی بعید می‌رود و زندگی خود را در گناه می‌گذارند
اما برای آن پسر چه اتفاقی افتاد؟ تمام برکات و تمام ارثی که پدرش به او بخشیده بود، به هدر رفت و ضایع شد. او گمان می‌کرد که آزادی‌‌اش را به دست آورده است؛ لیکن در واقع آن را از دست داده بود. وی بردۀ گناه شده بود. زندگی در کنار پدرش، در مقایسه با زندگی در کنار خوکها، آزاد و شاد به نظر می‌رسید. او تصمیم گرفت که با ندامت نزد پدر خود رفته، به گناه خود اعتراف نماید و از او بخشش بطلبد. 
 پدرش او را می بخشد و با محبت و شادی فراوان اورا می پذیرد. اما پسر بزرگتر از نیکویی پدر برای بخشش پسر کوچکتر عصبانی است. پدر به این خاطر او را مورد توبیخ قرار می دهد، زیرا او نیز باید خوشحال می شد از اینکه گمشده پیدا شده و آنچه مرده بود، حال زنده گشته است.

ما از این سه مثال  بدرستی می آموزیم که خدا به دنبال گناهکاران است ووقتی شخص گناهکاری توبه و بازگشت می کند، خدا از او با شادی استقبال می کند. بویژه ما از داستان پسر گمشده درک می کنیم که مفهوم دقیق توبه به چه معنا است. توبه مستلزم آنست که گناهان خود را بپذیریم و آن را اعتراف کنیم. همچنین توبه مستلزم آن است که خود را فروتن سازیم و از خود محوری و خودخواهی دست بکشیم. و همه این امور مستلزم آن نیز هست تا خود را به فیض و رحمت خداوند تسلیم کنیم.


 عیسی فرمود: 
(امروز نجات به این خانه آمده است)


در تولد دوباره، نشانه و تغییراتی بوجود میایند که میتوان بر اساس این نشانه ها از وجود تولد دوباره اطمینان حاصل کرد، که بشرح زیر می باشند.
*     شما انجیل را درک خواهید کرد.
*     شما گرسنه کلام خدا و مشتاق او خواهید بود.
*     شما نسبت به خدا و دیگران احساس محبت خواهید کرد.
*     شما به عبادت خدا تمایل پیدا خواهید کرد.
*     شما به شهادت دادن در مورد خدا، به دیگران تمایل پیدا خواهید کرد.
*     شما به زندگی کردن در تقدس تمایل پیدا خواهید کرد.
*     شما نسبت به گناهان خود پشیمان و محزون خواهید شد.
*     شما در مقابل عمل گناه استقامت خواهید کرد.
*     شما شهادت و الزام روح القدس را در قلبتان تجربه خواهید کرد.
*     شما در ثمرات روح القدس رشد خواهید کرد.
*     شما در تجربه و آزمایش ها، در ایمانتان پایداری خواهید کرد.


 (اشعیاء ۴۰: ۲۹)

     قوم خداوند -یعنی مسیحیان- در اسارت بدنهایی  متمایل به مرگ و گناه، تحت تعقیب و حملهٔ شیطان و این دنیا که آن‌ها را مورد آزمون قرار داده و مانع پیشرفتشان می‌شود اغلب احساس ضعف کرده اما علی‌رغم آن به پیش روی خود ادامه می‌دهند.در انتظار خداوند زنده ماندن به آن‌ها قدرتی تازه می‌بخشد. خداوند فرموده است: «من خدای تو هستم، تو را تقویت خواهم نمود» (اشعیاء ۴۱: ۱۰) 
 این وعده کتاب مقدس و همچنین وفادار بودن خداوند زنده و حقیقی به وعده‌هایش را همیشه به یاد داشته باش! دل به ترس مده زیرا اگر چنین کنی بدون شک از پا خواهی افتاد. باور داشته باش زیرا خداوند ما مسیحیان خدای حقیقت است و دروغ نمی‌گوید. داوود نبی می‌گوید: «از پای افتاده بودم، اگر باور نمی‌کردم که احسان خداوند را در زمین زندگان ببینم.» (مزمور ۲۷: ۱۳) قدرت به ما مسیحیان در پاسخ به دعا بخشیده می‌شود و مطابق نیاز روزانه؛ پشت ما برای حمل بار مشکلات تقویت می‌شود. خداوند بیش از آنچه که توان تحملش را داریم بر پشت ما قرار نخواهد داد. وی ما را با کلام خود، با روح قدوس و با حضورش قوت می‌بخشد. 
انتظار داشته باش که اینگونه باشد و او مطابق وعدهٔ کلامش عمل خواهد کرد. چنین انتظاری از خداوند زنده مایهٔ احترام به او شده و خداوند نیز با روحش تو را در من درونی‌ات قوت می‌بخشد. هرچقدر هم احساس ضعف و ناتوانی می‌کنی با این حال به پیش روی ادامه بده. یقین داشته باش که خداوند به تو قدرت و شجاعت می‌بخشد. خدای زنده به تو قدرت عطا می‌کند تا اراده‌اش را به انجام رسانیده و رنج کشیدن را تحمل کنی. خداوند به تو شجاعت می‌بخشد تا با دشمنانت روبرو شده و بر هریک از آن‌ها غلبه نمایی.


« در نظر من، رنجهای زمان حاضر در قیاس با جلالی که در ما آشکار خواهد شد، هیچ است. زیرا خلقت با اشتیاق تمام در انتظار ظهور پسران خداست. زیرا خلقت تسلیم بطالت شد، نه به خواست خود، بلکه به ارادۀ او که آن را تسلیم کرد، با این امید که خودِ خلقت نیز از بندگی فساد رهایی خواهد یافت و در آزادی پرجلال فرزندان خدا سهیم خواهد شد. ما می‌دانیم که تمام خلقت تا هم‌اکنون از دردی همچون درد زایمان می‌نالد. و نه تنها خلقت، بلکه خود ما نیز که از نوبر روح برخورداریم، در درون
از میوه اش گرفته، بخورد دراین مقطع، شاید این پرسش مطرح باشد که اگر خدا همه چیز را نیکو آفرید و انسان را خلق نمود تا بر خلقت نیکویش حکمرانی کند، پس چرا دنیا چنین آشفته و نابسامان است؟ این پرسش ما را به پیدایش فصل 3 هدایت می کند. این فصل یکی از غم انگیزترین فصلهای کتاب مقدس است. در این فصل شاهد هستیم که خلقت نیکوی خدا به سوی زوال و تباهی می رود. در این فصل متوجه می شویم که آدم و حوا به خدا پشت می کنند.
خدا آدم را بصورت خود آفرید. در پیغام اول دریافتیم که خلقت تماما بوسیله خدا صورت گرفت و خدا بر خلقتش کاملا اقتدار و حاکمیت دارد. علیرغم این اقتدار و حاکمیت، اما خدا اراده کرد تا این مهم را به تنهائی انجام ندهد. « پس خدا آدم را بصورت خود آفرید. او رابصورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید. و خدا ایشان را برکت داد و خدا بدیشان گفت: «بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمایید، و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان وهمه حیواناتی که بر زمین میخزند،
(شریعت در عهد قدیم شامل 613 حکم است) « گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامده ام تا باطل نمایم بلکه تاتمام کنم. زیرا هر آینه به شما میگویم، تاآسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ای ازتورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هرکه یکی از این احکام کوچکترین رابشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. اما هرکه بعمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.
وهمانا بسیار نیکو بود پیدایش 1 : 31 چشم انداز ما به جهان، از چشم انداز ما به خدا نشات می گیرد. طرز فکر و نگرش ما به خدا، طرز فکر و نگرش ما را به هرچیز دیگری شکل می دهد. از اینرو، باید کلام خود را با صحبت درباره خدا آغاز نمائیم. بدین منظور به شرح کتاب مقدس می پردازیم، زیرا نویسنده و خالق کتاب مقدس، و قهرمان هر ماجرایی که در کتاب مقدس شرح داده شده، کسی جز خدا نمی باشد. از آخرین آیه در نخستین فصل کتاب مقدس شروع می کنیم.
« شما نمک جهانید. امّا اگر نمک خاصیتش را از دست بدهد، چگونه می‌توان آن را باز نمکین ساخت؟ دیگر به کاری نمی‌آید جز آنکه بیرون ریخته شود و پایمالِ مردم گردد. «شما نور جهانید. شهری را که بر فراز کوهی بنا شده، نتوان پنهان کرد. هیچ‌کس چراغ را نمی‌افروزد تا آن را زیر کاسه‌ای بنهد، بلکه آن را بر چراغدان می‌گذارد تا نورش بر همۀ آنان که در خانه‌اند، بتابد. پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بس.
امروزه بسیاری از مردم هیچ آرمانی را دنبال نمی‌کنند و زندگی‌شان هیچ هدفی ندارد. تنها کاری که انجام می‌دهند، امروزشان را تا روز بعد سپری می‌کنند. در واقع اینان از دقیقه‌ای به دقیقه دیگر دارند زندگی می‌کنند. با زندگی طوری برخورد می‌کنند که انگار کانالهای تلویزیونی را عوض می‌کنند – همانطور که معمولا بدون نگاه کردن یک برنامه بطور کامل، آن کانال را عوض می‌کنند. در این کار خطری نهفته است. با اینکار آنها از تمام موضوع داستان سر در نمی‌آورند.
« پس ای برادران، ما مدیونیم، امّا نه به نَفْس، تا بر طبق آن زندگی کنیم. زیرا اگر بر طبق نَفْس زندگی کنید، خواهید مرد؛ امّا اگر به واسطۀ روح، اعمال گناه‌آلود بدن را بکُشید، خواهید زیست. زیرا آنان که از روح خدا هدایت می‌شوند، پسران خدایند. چرا که شما روح بندگی را نیافته‌اید تا باز ترسان باشید، بلکه روح پسرخواندگی را یافته‌اید که به واسطۀ آن ندا درمی‌دهیم: «اَبّا، پدر.» و روحْ خود با روح ما شهادت می‌دهد که ما فرزندان خداییم.
« می‌دانیم در حق آنان که خدا را دوست می‌دارند و بر طبق ارادۀ او فرا خوانده شده‌اند، همۀ چیزها با هم برای خیریت در کار است. زیرا آنان را که از پیش شناخت، ایشان را همچنین از پیش معین فرمود تا به شکل پسرش درآیند، تا او فرزند ارشد از برادران بسیار باشد. و آنان را که از پیش معین فرمود، همچنین فرا خواند؛ و آنان را که فرا خواند، همچنین پارسا شمرد؛ و آنان را که پارسا شمرد، همچنین جلال بخشید. – رساله به رومیان 8: 28-30» شرح حال کتاب مقدس در مورد افراد مختلف، کمک
(رساله یعقوب، فصل سوم) «ما با لگام نهادن بر دهان اسب، آن را مطیع خود می‌سازیم و بدین وسیله می‌توانیم تمامی بدن حیوان را به هر سو هدایت کنیم. همچنین سُکانی کوچک می‌تواند کشتی بزرگی را که فقط بادهای نیرومند آن را به حرکت درمی‌آورد، به هر سمتی که ناخدا بخواهد هدایت کند. به همین‌سان، زبان نیز عضوی کوچک است، امّا ادعاهای بزرگ دارد. جرقه‌ای کوچک می‌تواند جنگلی بزرگ را به آتش کِشد. زبان نیز آتش است؛ دنیایی است از نادرستی در میان اعضای بدن ما که همۀ وجود انسان را
زیرا که در پی افسانه‌های جعلی نرفتیم چون از قدرت و آمدن خداوند ما عیسی مسیح شما را اعلام دادیم بلکه کبریایی او را به چشم دیده بودیم. زیرا از خدای پدر جلال و احترام یافت هنگامی که آوایی از جلال کبریایی به او رسید که: این است پسر محبوب من که از وی بسیار خوشنودم. و این آوا را ما شنیدیم که از آسمان آورده شد، زمانی که با وی در کوه مقدس بودیم. - رساله دوم پطرس 1 :16-18 در این آیات پطرس رسول به خوانندگان کلام یادآور می‌شود آنچه که می‌خوانند روایت غیرقابل‌اعتمادی
در قرن هجدهم برای اولین بار واکسیناسیون ابداع گردید و برای مبارزه علیه بیماری آبله مورد استفاده قرار گرفت. در آن زمان تنها سالانه حدود چهارصد هزار اروپایی به دلیل این بیماری جان خود را از دست میداد. به برکت این واکسن، از سال 1970 تا کنون این بیماری رخ نداده است و جان میلیونها انسان نجات یافته است. از آن زمان به بعد، انواع واکسن های بیشتری توسعه و ایجاد شده است و بسیاری از کودکان در دوره های مختلف زندگی خود واکسن های استاندارد دریافت می کنند و از بیمار شدن
زیرا از فیض خداوند ما عیسی مسیح آگاهید که هرچند دولتمند بود، به‌خاطر شما فقیر شد تا شما در نتیجۀ فقر او دولتمند شوید. – دوم قرنتیان 8: 9 دنیایی که در آن بسر می بریم، عرصه شکاف عظیم و روزافزون بین فقر و ثروت؛ فقیر و ثروتمند است. شکاف به ظاهر غیر قابل اندازه گیری این دو گروه به یکی از بزرگترین مشکلات انسان عصر حاضر تبدیل شده است. اما شخصی وجود دارد که مالک همه ثروتها است، اما او به خاطر ما فقیر شد. به واسطه فقر، یعنی بوسیله مرگ او بر صلیب، ما دارای ثروت و
( رساله به عبرانیان فصل 11) به ایمان بود که ابراهیم هنگامی که آزموده شد، اسحاق را به عنوان قربانی تقدیم کرد؛ و او که وعده‌ها را پذیرفته بود حاضر شد پسر یگانۀ خود را قربانی کند، همان را که درباره‌اش گفته شده بود: «نسل تو از اسحاق خوانده خواهد شد.» ابراهیم چنین اندیشید که خدا قادر است حتی مردگان را زنده کند، و می‌توان گفت که به نوعی اسحاق را از مرگ بازیافت. – رساله به عبرانیان 11: 17-19 آیا زندگی مسیحی برای شما مشکل است؟ آیا بعضی اوقات نزد خداوند فریاد یاس و
چون فرزندانی مطیع، دیگر مگذارید امیال دوران جهالت به زندگیتان شکل دهد. بلکه همچون آن قدّوس که شما را فرا خوانده است، شما نیز در همۀ رفتار خویش مقدّس باشید؛ چرا که نوشته شده است:‏ «مقدّس باشید، زیرا من قدّوسم.» - اول پطرس 1: 14-16 طبق کتاب‌مقدس، برای ما ايماندارانِ به عیسی مسيح، مقدس بودن یعنی جدا شدن برای خدا و اختصاص يافتن به او”. در عهد عتيق، افراد یا اشیایی را برای مصارف خاصی جدا” می‌ساختند. ما مسیحیان فراخوانده شده‌ایم تا به خدا اختصاص بيابيم و از

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پسر فرش ماشینی کاشان درب های سرویس بهداشتی hpl ثبت رایگان کانال تلگرام - adschannell آموزش تحلیل تکنیکال akhbar tecnolozh4 خرید کتاب ، بانک کتاب ، خرید اینترنتی کتاب ، کتب درسی ، ارسا ارزان سرا سایت شخصی فاطمه زهرا